گاه می ‌اندیشم

دانش نگار صبا فدوی

گاه می ‌اندیشم

دانش نگار صبا فدوی

گاه می ‌اندیشم

هر زمان که می‌اندیشیم و معنا را جستجو می‌کنیم، زیستن در جهان پدیدار را رها کرده ایم. پس «گاه هستیم، گاه می‌اندیشیم».

«مغزِ داستان‌گوی ما»

جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۵۱ ب.ظ

 

کتاب‌هایی هستند که باید به خاطر سپرد و در زندگی به کار گرفت، در غیر این صورت یک‌بار مطالعه آن‌ها چندان اثربخشی ندارد. کتاب «گندزدایی از مغز» اثر دکتر فیث.جی هارپر از این دست کتاب‌هاست. این بخش، خلاصه‌ای از نیمه نخست این کتاب است که می خواهم همیشه آن را به یاد داشته باشم، شاید به حال دیگران هم سودمند افتاد.

برای ورود به بحث لازم است با چهار بخش مغز و عملکرد آن‌ها آشنا شویم:

«قشر پیشانی»1 که از همه بخش‌های مغز ما جلوتر است، وظیفه عملکردهای اجرایی ما را بر عهده دارد؛ یعنی حلّ مشکلات، رفتارهای هدفمند و مدیریت رفتارهای اجتماعی متناسب با آن‌چه موجه و درست است، شمرده می‌شود.

این بخش تقریباً پشت استخوان پیشانی شما نشسته، و بعد از بقیه اجزای دیگر بدن انسان تکامل پیدا کرده و شکل گرفته است، و همه تفاوت‌های بین گونه‌ انسان از دیگر گونه‌های جانوری، به همین بخش بازمی‌گردد؛ البته این روند تکامل در زمان رشد ما هم ادامه دارد، و قشر پشت‌پیشانی تا میانه دهه دوم زندگی ما به رشد خود ادامه می‌دهد، و درست در آن زمان کامل می‌شود (صص 27-28).

***

برای این‌که بتوانیم  بیشتر بیندیشیم لازم است که بیشتر احساس کنیم، و بعد از درهم آمیختن این دو باهم به تصمیم برسیم. برای زنده ماندن و بقا ما هم به اندیشه نیاز داریم و هم احساس (ص 29)

پشت پیشانی فکر می‌کند و بخش کناره‌ای مغز کار حس کردن را بر عهده دارد. بخش مهمی از این کار احساسات هم شامل حفظ خاطرات ما می‌شود.

«بادامک»­­2 و «اسبک»3 دو اندام مهم از این بخش کناره‌ای هستند. کار بادامک پیوند خاطرات با احساسات است. کارش این است که «خاطرات پراکنده خودانگاره‌ای» ما را مدیریت کند؛ قصه‌هایی که خودمان از جهان و شیوه عملکرد آن به هم بافته‌ایم.

 این خاطرات پراکنده همگی به شکل داستان‌ها و واکنش‌های احساسی ما به آن‌ها به شکلی به هم پیوسته در اسبک ذخیره می‌شوند. بادامک به‌طور مستقیم پرونده‌های مرتبط با یک موضوع را از اسبک خارج می‌کند، و بر اساس آن تصمیم می‌گیرد که چه‌ کاری باید بکنیم. کار بادامک این است که مطمئن شود چیزهای مهم هیچ‌وقت از خاطر ما نمی‌روند.(صص 30-31)

***

«ساقه مغز»4 بنیاد و پایه مغز است. اولین عضوی که در طول مراحل تکامل و فرگشت شکل پیدا کرد. ساقه ابزار حیاتی و بنیادی بقای ماست. مدیریت کار عضلات قلب و ضربان دم و بازدم ما همه در این مرکز با سرعت توالی و شدت مورد نیاز برای آن‌ها انجام می‌گیرد. به همین خاطر است که هنگام بروز حملات عصبی کار این عضو به اوج می‌رسد.

وقتی هشدار داده می‌شود، ساقه زودتر از همه واکنش نشان می‌دهد. این بخش همیشه هوشیار  و مراقب است. نکته مهم اینجاست که وقتی خطری احساس کند، رفتار عملی «پشت‌پیشانی» به حالتِ »بجنگ، فرار کن یا بمان» تغییر می‌کند. (ص 32)

***

نوع بشر در ذات خودش قصه‌پرداز است. داستان‌گویی یک کارکرد واقعی بشر است که در فرآیند تکامل به او اعطا شده است. حتّی در خواب‌هایمان هم ما در حال داستان‌گویی هستیم . اصلا به همین خاطر است که خواب و رؤیا می‌بینیم.

مغز یک حالت پیش‌فرض اولیه برای خودش دارد. وقتی مغز فعال است؛ یعنی وقتی روی داده‌های ورودی از جهان خارج تمرکز پیدا کرده است، یک مشکل را حلی می‌کند، با کسی حرف می‌زند و کاری می‌کند که نیاز به تمرکز دارد، به دقّت فعالانه‌ای نیاز دارد. در باقی زمان‌ها مغز در حالت پیش فرض قرار می‌گیرد. بیدار و هشیار است؛ ولی در کلیّت استراحت می‌کند.

مغز در حالت پیش‌فرض یا استراحت در حال قصه‌گویی است؛ و مغزی که خوب داستان بسازد، در بیشتر مواقع بسیار خوب کار می‌کند و درست تصمیم می‌گیرد؛ زیرا داستان‌ها حالت پایه‌ای برقراری ارتباط با دیگران‌اند. (صص 34-35)

این مغز داستان‌گو، در کنار همه فوایدی که دارد، زمینه‌ساز دردسرهای بسیاری است؛ زیرا با همین ابزار، ما قصه‌هایی از خود و جهان پیرامون می‌سازیم، و آن را برای خودمان تعریف می‌کنیم؛ و از همه بدتر این‌که باورشان هم می‌کنیم؛ و مغز ما طوری ساخته شده که همه چیز را باور می‌کند چون به قطعیّت میل دارد. (ص36)

***

ما همیشه درکی از شیوه کارکرد دنیای بیرون داریم. وقتی اتفاقی خارج از این روال و درک ما برایمان رخ می‌دهد به آن آسیب روانی، زخم روانی یا «تروما» می‌گویند. به‌تازگی متوجه شده‌اند که آسیب‌های روانی حتی می‌توانند روی ژن‌های ما تأثیر بگذراند.

حدود دو سوم مواقعی که به آسیب جدی روانی برمی‌خوریم، مغز راهی برای پذیرش آسیب می‌یابد، و ما بدون افتادن در ورطه پیامد‌های بلند مدت فراوان آن، با موضوع کنار می‌آییم. (صص 45-48)

در اکثر اوقات، حدود سه ماه طول می‌کشد تا فرد از ضربه و تکان ناشی از یک آسیب به خودش بیاید؛ ولی در یک سوم موارد، بعد از رخداد هولناک  ما نمی‌توانیم به حالت عادی برسیم، و «اضطراب پس از آسیب» در ما بروز می‌کند. حالتی از اضطراب ذهنی یا احساسی پایدار که در پی یک آسیب روانی یا تکانه روانی شدید بروز می‌کند، و معمولاً نشانگانی چون اختلال در خواب و یا یادآوری مدام تجربه دردناک را در خود دارد، و واکنش فرد را به دیگران و جهان پیرامون مختل می‌کند.

بنابراین، اضطراب پس از آسیب یعنی ناتوانی در بهبود، پس از یک رخداد هولناک. سی روز اول خیلی مهم است. نیاز به خلوت و زمان داریم تا بهبود پیدا کنیم. (صص 49-50)

***

احساسات ما، روی اندیشه و رفتار ما تأثیر می‌گذارند؛ ولی می‌دانید که یک احساس معمولاً چقدر دوام دارد؟ عمر احساسات ما 90 ثانیه است! بله یک احساس فقط یک دقیقه و نیم وقت دارد که دوره خودش را طی کند و تمام شود.

این‌که احساسات بیش از 90 ثانیه دوام پیدا می‌کنند به این علّت است که ما با اندیشه‌هایمان به آن‌ها خوراک می‌رسانیم. دم به دم قصه‌هایی را به گوش خودمان می‌خوانیم که آن موقعیت‌ها را در ما روشن نگه می‌دارد. از این جاست که دیگر کار احساس به پایان می‌رسد و زندگی خودش را به‌صورت «حالت» آغاز می کند.

نشخوار خاطرات، یک توجّه وسوا‌س‌گونه و ناگوار به الگوهای اندیشه‌ای است. شاید سعی کنید که به آن فکر نکنید؛ ولی اگرچه این‌جا دیگر تداعی احساسی در کار نیست؛ ولی نشخوار کردن و نادیده گرفتن، عین هم هستند. (صص 67-68)

***

ما برخلاف دیگر گونه‌هایی که روی این کره خاکی با آن‌ها زندگی می‌کنیم، وقتی خطر گذشت، داستان برای ما تمام نمی‌شود. ما سر زندگی عادی خود بازنمی‌گردیم و خلاصه این‌که دیگر آن آدم سابق نیستیم.

بخش پشت‌پیشانی نمی‌تواند اختیار واکنش‌های غریزی ما را به‌دست بگیرد. فقط می‌تواند به آن‌ها رهنمود بدهد. کار این بخش این است که داده‌های متفاوت را ارائه کند، و شیوه‌های متفاوتی از واکنش را پیشنهاد دهد.

رخ‌ دادن چنین اتفاق‌هایی اصلاً نشانه ضعف ما نیست، این اتفاق افتاده چون بخش حیوانی مغز ما در حال کار است. (ص 70)

***

در ادامه، کتاب به چارچوبی برای بهبودی، و برخی مسائل و راه‌های مدیریت آن؛ از جمله: افسردگی، اضطراب و خشم می‌پردازد، و از روشی با عنوان «ترفندهای توقیفی» صحبت می‌کند که طی آن فرد خودش را موظف می‌کند که پس از یک احساس ناشی از پیشامد ناگوار، به میانه کالبد خود برگردد، و خودش را در زمان «حال» توقیف کند.

 

منبع: هارپر، فیث جی (1399). گندزدایی از مغز، ترجمه علی دیمنه، چاپ چهارم، نشر پارسه.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۱۲
صبا فدوی

احساس

اندیشه

مغز

نظرات (۱)

۱۳ دی ۹۹ ، ۰۰:۳۹ دچارِ فیش‌نگار

خیلی خلاصه و گزارش خوبی بود. ممنونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی