آشنایی با عرفان پس از مدرنیته
اولین آشناییام با دان کیوپیت (1934م) از طریق کتاب عرفان پس از مدرنیته بود. او در دانشگاه کمبریج تحصیل کرد و به عنوان دانشیار در آن دانشگاه به تدریس مشغول شد. پس از مدتی در کسوت کشیش در آمد؛ ولی از باورهای خود دست کشید و اکنون به عنوان یک فیلسوف ضد واقع گرا antirealist، از منتقدان جدی کلیسای مسیحی محسوب میشود. متاسفانه تاکنون از میان آثار او تنها دو اثر «دریای ایمان» و «عرفان پس از مدرنیته» به فارسی برگردان شده است.
کتاب عرفان پس از مدرنیته، با ترجمه الله کرم کرمی پور، توسط نشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب قم به چاپ رسیده، و شامل ده فصل است که هر فصل دارای موضوعی مستقل ولی دارای پیوستگی با سایر فصلها است، این کتاب سعی دارد به مخاطب نشان دهد که انسان ضدواقعگرای دوره پسامدرن چه نگاهی به دین و عرفان دارد.
به نظر کیوپیت، معنا و مفهوم با زبان و ذهن آدمی سروکار دارد نه با عالم واقع، و از نگاه او به عنوان یک ضدواقع گرا، ذهن و زبان دهنده واقعیت هستند نه گیرندهی آن، و همه واکنشهای معرفتی در آگاهی ذهنی و درونی رخ میدهد، بنابراین خدای هر کس برساختهی ذهن و زبان اوست؛ و حتی خود زبان هم امری ثانوی و ساخته ماست و هیچ امر مطلق و جوهر اولیهای از لحاظ وجودشناسی دارای تقدم نیست. همچنین او بیان میدارد که آنچه از سنخ شهودات عرفانی است، اموری است که از همان ابتدا بر محمل زبان گذشته و در قالب گفتار شکل گرفته و زمانی، مکانی و انسانی است، گرچه میتواند معرفتبخش باشد.
کیوپیت، سنت عرفانی را سنت اعتراض معرفی میکند، که میتوان آن را با ارزشهای عوامانه و زنانه و حتی آنارشیسم در سیاست پیوند داد. او در فصل نهم به موضوع سعادت میپردازد و بیان میکند که در دوره کلاسیک خدا بهعنوان قادر مطلق و موجود لایزال شناخته میشد؛ ولی امروزه از خدا به مثابه عشق و با اصطلاح کیهان شناختی سخن گفته میشود؛ زیرا انسان امروز انسانی آزاد از دو هراس پیشین است و این نوشتارعرفانی بود که با ساختارشکنی و نگرش عاشقانه و غیرآفاقی خود باعث این رهایی شد.
امیدوارم به همان اندازه که در حوزه فلسفه عرفان به نظرات والتر ترنس استیس تأکید میشود، به نظرات کسانی چون استیون کتز و دان کیوپیت نیز پرداخته شود، تا دانشجویان با دیدگاههای مختلف آشنا شوند، و بتوانند نگاهی چند بعدی و نو به عرفان داشته باشند.