نخستین مسئولیتی که پژوهشگر بر عهده دارد مشخص کردن اولویت است و اولویت را مسئله مشخص میکند. البته در بردگی سیستمی مسئله به ندرت برای پژوهشگر اولویت میشود؛ زیرا اولویتها به او دیکته میشوند. از این میان انگشتشمارند آنها که انتخاب میکنند و در پی فهم مسئلهی وجودیشان بر ریگهای روان «شک» نظامی میسازند، راهی بیمقصد اما هدفمند، راهی برای گذار. ایشان فیلسوفانند، سالکان حقیقت.
* * *
در دورهی بدیهیات، مقصد چنان عیان و بانگ معنا چنان بلند بود که «حقیقت» خود، سالک را راهبر میشد. اما امروز که بنیانِ معنایی جهان در خود فروریخته و تهی شده، و به لطف علم «من» به توهمی برساختهی مغز بدل شده است که اسبابِ بازی را برایTMS فراهم میکند! یا میتوان به جمع خوشباشان پیوست و شیرهی زندگی را چنان مکید که لحظهای نازیسته برای مرگ باقی نمانَد، البته اگر بخت یار باشد و مرگ بههنگام! یا ناگزیر به مهاجرانی پیوست که خسته از ملال غرب به عرفان شرق، یا از فریب شرق به فلسفه غرب پناه میبرند.
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار ازین بیابان وین راه بینهایت